تقدیم به او که حتی دوریش حس زندگی می بخشد،کسی که تپشهای قلبش فاصله هارا در هم می نوردد و اوج زندگی را قلم می زند
تقدیم به کسی که کلامش اهورائی است
سکوت تلخش از مهری زیبا خبر می دهد
نگاهش به فروغ خداوندی شبیه است و نجابتش از خورشید سر چشمه می گیرد
و باز از توئی که چراغ زندگی را روشن نمودی و در قعر نا امیدی از تو می نویسم،
تو اوج صفا را معنی کردی
من از تو می گویم از نیلوفر وحشی، زنبق های وحشی، یاس کبود، اطلسیهای سفید،
از تو غریب آشنا، از سینه ای چاک ،عشقی آتشین و پاک
نگو که با یاس های صورتی نسبتی نداری،با اقاقی ها همسایه نبودی و با آوای نم باران بر کویر حسرت دلم نباریدی
ای مقدس، ای دریائی، آبی بیکران وفا، در قله ای مغرور سر فراز
من زیباترین کلماتم را در گلدانی کاشته ام،هر شب با احساسم آبیاری می کنم
و منتظرم تو بر گردی تا با هزار و یک عشق تقدیمت کنم ،پاک وبی ریا و ساده ولی زیبا
پس به یادم باش و فراموشم مکن...